انتقام از همسر به تقلید سناریوی بنیتا

ساخت وبلاگ

... مرد جوان به پلیس آگاهی آمد و در جریان تحقیقات گفت: من و همسرم با هم اختلاف و درگیری داشتیم. او پسر خردسالم را به خانه مادرش برد و بعد بازگشت و با من دعوا کرد. عصبانی شدم و سیلی به او زدم و خوابیدم. نیمه شب که بیدار شدم، دیدم خبری از همسرم نیست. چون بچه گریه می کرد او را سوار خودرو کرده و به خانه یکی از اعضای خانواده ام در کرج بردم. در ادامه معلوم شد شاکی زن دروغ ...

.... سر همین قضیه با همسرم درگیر شدم و او با حالت قهر به خانه مادرش رفت. متهم درباره روز حادثه نیز گفت: چند ساعت پس از رفتن همسرم، زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی در را باز کردم، کامران با عصبانیت وارد شد و دستم را پیچید. او چاقوی ضامن دارش را درآورد و با عصبانیت پرسید چرا خواهرش را اذیت کرده ام. از ترس، یک کارد میوه خوری از روی سینک ظرفشویی برداشتم و با آن یک ضربه به کامران زدم. ...

... او همچون کوه استوار و مانند سروی قد کشیده در برابر همه ناملایمات مردانه ایستاد و امروز همزمان با 26 مرداد سالروز ورود آزادگان سرافراز به کشورمان با ما از دنیایی از غرور و افتخار گفت وگو نشسته و از آن روزگاران سخت در اردوگاه های مخوف عراق برایمان حکایت می کند. زنگ درِ خانه اش را که می زنم، با همان صمیمیت بچه ...

.... این باعث شد برای بار آخر با همسرم درگیر شوم و خانه را ترک کنم. بعد از ساعتی برگشتم، اما متوجه شدم همسرم در خانه نیست. از همسایه ها سراغش را گرفتم آنها گفتند با فرزندم از خانه بیرون رفته است. در خانه منتظر بودم تا همسرم برگردد که ناگهان متوجه شدم صادق با لگد در خانه را می زند ...

...، بلکه این موضوع را با افتخار در همه جا اعلام می کنم. بعد از سال ها فعالیت در عرصه موسیقی، به آنچه از این هنر می خواستید، رسیده اید؟ بله، من در مدرسه نظام و دانشکده افسری درس خواندم و بعدها هم مهندس نقشه برداری شدم اما همه اینها را رها کردم و به سراغ موسیقی رفتم. در موسیقی هم هر آنچه یک جوان انتظارش را دارد، ...

ساعت 24 - وقتی از ماشینم پیاده شدم که در پارکینگ را باز کنم ناگهان سارقی پشت فرمان نشست و خودرو را به همراه پسر 5 ماهه ام که در صندلی عقب بود ربود. این ادعای زنی جوان بود که بامداد دیروز هراسان خود را به کلانتری مرزداران رسانده بود. پس از شکایت این زن، پرونده به اداره آگاهی پایتخت فرستاده شد و با توجه به حساسیت موضوع اکیپی از کارآگاهان دست به کار شدند تا هرچه زودتر سارق کودک ربا را به دام اندازند. ...

و نه بچه ام را نمیشناختم. اما باز هم صبر همسرم باعث شد این مشکلات را پشت سر بگذارم و به زندگی عادی برگردم. عشق به اسلام وجهه مشترک رزمندگان دفاع مقدس و مدافعان حرم بارها درخواست حضور در سوریه را داده ام حتی بعنوان پشتیبان اما تا کنون موافت نشده است. با دیدن شهادت شهید حججی و دیگر مدافعان حرم از نبودم در میان انها غبطه می خورم چون گذشتن از زن و بچه و رفتن ...

جوان آزرا سوار نیز که پشت سر خودروی من توقف کرده بود به سمت من آمد و شماره تماسی را به من داد. احساس کردم جوانی با وقار و متین است به همین خاطر چند ساعت افکارم را درگیر خود کرد. چرا که بعد از جدایی از همسرم با کسی رابطه نداشتم و زنی تنها بودم موضوع را با یکی از دوستان نزدیکم درمیان گذاشتم او گفت افراد خیابانی هدفی جز سوء استفاده ندارند اما من بازهم فریب احساساتم را خوردم و عاقلانه فکر نکردم ...

... این مرد وقتی همراه دو پسرش راهی اداره پلیس شد ماجرا را شرح داد. او گفت: از چندی قبل با همسرم اختلاف پیدا کردم. شب هم با هم مشاجره ای سخت کردیم به طوری که او به حالت قهر خانه را ترک کرد و من را با دو بچه ام تنها گذاشت و نمی دانم که چرا این حرف را مطرح کرده است. بعد از بر ملا شدن ماجرا پرونده به دستور قاضی شهریاری به دادسرای امور جنایی فرستاده شد و ...

.... وقتی مأموران به خانه آمدند طوری صحنه سازی کردم که فکر کردند پدرم خودکشی کرده است. اعتراف به دومین قتل دو سال بعد از قتل پدرم به خاطر مشکلات روحی روانی با قرص خودکشی کردم. وقتی از بیمارستان مرخص شدم با نیلوفر که عقد کرده بودیم درددل کردم و ماجرای قتل پدرم را به او گفتم. او امانتدار نبود و این قضیه را به برادرم گفت. مدتی بعد از متلک های رضا متوجه شدم او از قتل پدر باخبر ...

.... او به ماموران پلیس گفت: شب بود و تازه از میهمانی برگشته بودم. پسر بزرگم پیش پدرش و پسر 5ماهه ام در صندلی عقب خودروام بود. من از خودرو پیاده شدم تا در پارکینگ خانه مان را ببندم. اما در یک ثانیه ناگهان دیدم مردی پشت فرمان نشسته است. تا بخواهم حرفی بزنم او خودرو را درحالی که پسرم درون آن بود، سرقت کرد و رفت. با اعلام این شکایت، ...

بعد از شهادت ایشان متوجه این موضوع شدم؛ وقتی که دیدم پسرم به خوبی با این مسئله کنار آمد . به نظر من اولویت فرزندت است. مصطفی گفت: نه این طور نیست نگو اولویت فرزندت است. به صراحت مخالفت و یا موافقت خود را اعلام نکردم؛ زیرا تمام زندگی و تکیه گاهم بود؛ وقتی با آقا مصطفی ازدواج کردم از خانواده ام دور شدم و از شهرستان دزفول به اهواز آمدم به همین خاطر بر سر دو راهی قرار داشتم، ...

.... آن زمان باشگاه یک تاکسی داشت که وقف بوکسورها بود . این تاکسی خریداری شده بود تا با درآمد حاصل از مسافرکشی خرج تیم به دست بیاید. یک تاکسی هم بود که از آن طریق خرج زندگی و زن و بچه ام تأمین می شد. مدتی هم تاکسی ها را فروخته و روی اتوبوس خط مشهد- تهران و مشهد -شیراز کا ر می کردم. در باشگاه هم هفته ای سه شب، شبی دو ساعت با بچه ها تمرین می کردم. ...

...؛ حدود ساعت 12 شب 29 اردیبهشت سال 92 زنگ اورژانس منطقه کلارآباد به صدا در آمد و مرد جوانی با صدایی لرزان نشانی خانه اش را داد و در خواست کمک کرد،دقایقی بعد وهمزمان با بارش باران شلاقی خودور امدادگران اورژانس مقابل خانه ای قدیمی توقف کرد. مأموران اورژانس بعد از چند دقیقه معاینه، مرگ زن جوان را تأیید کرده وموضوع را به شوهرش اطلاع دادند. فرارشبانه ...

...: با توجه به اینکه شواهد موجود در صحنه جنایت نشان می داد خانه پیرمرد مورد سرقت قرار گرفته است، فرضیه نخست، قتل به خاطر سرقت اعلام شد اما در ادامه تحقیقات به بن بست رسید. ناپدید شدن پسر مقتول دو سال پس از این جنایت ودرحالی که تحقیقات به بن بست رسیده بود، رسول، پسر پیرمرد هم به طرز مرموزی گم شد. با شکایت خانواده رسول پرونده ای در شعبه یازدهم پلیس آگاهی تهران تشکیل شد ...

سال ها پیش زمانی که من بازپرس بودم مسوول رسیدگی به پرونده ای شدم که تا مدت ها تلخی آن پرونده فکرم را مشغول کرده بود و نمی توانستم آن را فراموش کنم. ماجرایی که برایتان تعریف می کنم سی و چند سال پیش اتفاق افتاد. من در آن زمان بازپرس ویژه قتل بودم. یک روز ماموران خبر دادند جسد دو دختر نوجوان حدودا 13 و 15 ساله را در بیابان های اطراف تهران پیدا کردند. این دو دختر خفه شده بودند. من بلافاصله به محل ...

...> به قول بچه ها در اینجا شهید شدم وارد اغماء شدم و بچه ها با داد و فریاد عراقی ها را مجبور کردند تا در را باز کنند من را لای یک پتو گذاشتند، حتی بچه ها گفتند ضربان قلب نداشتم و بدنم سرد بوده و وارد یک آمبولانس کردند. به نقل از شاهدها به من خون و سرم وصل کردند اما نتیجه نداد و تمام کردم؛ دو تا جوان بسیجی گنبد کاووسی از اسرا کربلای 4 آنجا بودند من را بردند تا بگذازند در سرد خانه؛ صبح شده بود ...

...، اما چون دریا نزدیک بود، آخر شب جسد را کنار دریا بردیم و روی آن سنگ چیدیم و همان شب هم به تهران برگشتیم. با توجه به اینکه شاهین مدعی بود همسرش در قتل برادرش دست داشته است. مأموران ژاله را مورد بازجویی قرار دادند. این زن گفت: زمان وقوع دومین قتل، 19ساله بودم و به دلیل ترس از شوهرم نزد پلیس رفتم و آنچه اتفاق افتاده بود را اطلاع دادم. این زن گفت: ...

...> رییس جمهور موضوع اعتصاب غذای کروبی را پیگیری کند مصطفی کواکبیان در دقایق پایانی نشست علنی مجلس شورای اسلامی در تذکری با بیان اینکه قصد داشته درباره برخی مسایل تهران صحبت کند اما انتشار خبری نگران کننده موجب تغییر موضوع تذکرش شده اعلام کرد: قصد داشتم دو دقیقه زمان خود را درباره حوزه انتخابیه تهران صحبت کرده و ضمن تشکر از تغییر نام بخشی از اتوبان نیایش به نام آیت الله هاشمی رفسنجانی ...

. احترام پدر و مادر را خیلی نگه می داشت. دست و پای مادرم را خیلی می بوسید و به من هم توصیه می کرد این کار را انجام دهم. حتی بعد از اینکه ازدواج کرد، به پسرش یاد داده بود که بعد از غذا خوردن، دست مادرش را ببوسد و تشکر کند. معتقد بود بچه ای که روزی سه مرتبه دست مادرش را ببوسد، مخلص او می شود. به قدری برای بزرگ ترها احترام قائل بود که شب ازدواج، هنگام بردن عروس از خانه پدرش، خم شد و دست و پای پدر ...

.... می دانید این برای مادر یعنی چه؟ یا تعریف می کرد: من هر شب با خجالت پیش همسرم می رفتم . این درد بزرگی است یا زنی که مجبور می شود به هوای اینکه مریض است و قرار است بمیرد برای همسرش زن دیگری انتخاب کند. خیلی از زن ها این درد را می کشند و می توانیم کمک شان کنیم این درد را تحمل نکنند. تلقی جامعه ایرانی این است که سرطان پستان فقط مشکل زنانه است؟ ...

... چند ماه ازاین ماجرا گذشته بود که یک روز خواهر زنم ما را در خیابان با هم دید و موضوع علنی شد. کتایون قهر کرد و به خانه پدرش رفت و همان روزها فهمیدم که باردار است. من که عاشق بچه بودم وقتی دیدم که با وجود مخالفتش برای بچه دار شدن بالاخره دارم پدر ...

استان‌ها...
ما را در سایت استان‌ها دنبال می کنید

برچسب : انتقام,همسر,تقلید,سناریوی,بنیتا, نویسنده : استان‌ها ostanha بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 26 مرداد 1396 ساعت: 16:35